مادر سپید

مادر یک روشندل

حضرت منشی

می17

سلام
بلاخره یکشنبه گذشته امتحانات میان ترم حسن تمام شد ، دوستم که قرار بود هر روز بیاید و در امتحانات یا خانه داری به من کمک کند یک روز هم نتوانست بیاد بلاخره با هزار دردسر مشکلاتش تمام شد ! سه روز بعد پایان میان ترم از چهارشنبه ۲۵م امتحانات نهایی رهاییِ‌ از مقطع راهنمایی حسن شروع شده و تا ۲۰ خرداد نیز ادامه خواهد داشت ..
استرس انتخابات کم بود امتحانات نیز اضافه شد !
برای امتحانات ضمن ترم مشکل خاصی نداشتم ، نه که نداشتیم نسبت به الان نداشتیم ! بلاخره به زحمت تونستیم این دوسال رو برای حسن هم پدر مادر باشیم هم حضرت استاد و حضرت منشی و غیره !! خوشبختانه مدرسه خیلی همکاری داشت و همه امتحانات رو خودشون از حسن میگرفتند هرچند برای برخی امتحانات از دانش اموزان دیگه کمک میگرفتند که نمرات حسن خیلی افت میکرد ، ولی برای امتحانات ترم باید یک منشی برای او بگیرم که سوالات را برای حسن بخواند و پاسخ هایی که حسن میدهد را کامل و درست وارد برگه امتحانی کند . حضرت منشی باید سواد کافی و قدرت انتقال مفاهیم رو داشته باشند ، باید در مورد موضوع امتحانی اطلاعات داشته باشد یا حداقل بتواند موضوع مورد پرسش رو برای دانش اموز نابینا به درستی تشریح کنه و پاسخ دانش اموز را هم درست بنویسه ! در دروسی مثل علوم ریاضی حرفه فن و جغرافی که از شکل ها برای پرسش استقاده میکنند منشی باید بتونه درست تصاویر رو تشریح کنه . این دو سال که حسن معلم رابط نداشت و همه بار تحصیلی او روی ما بود و امتحانات هم بدون منشی متخصص پشت سر میگذاشت به اندازه حالا مشکل نداشتیم معمولا سوالات عکس دار برای حسن نمیدادند یا بارم اون بین سوالات دیگه پخش میشد . ولی حالا که امتحانات نهایی هستند و سوالات سراسری مشکلاتی برای توضیح تصاویر خواهیم داشت . از یک ماه پیش به چند نفری که میشناختم سپردم که منشی مجرب و با تجربه ایی پیدا کنم ،‌ بدون استثنا یا سرکار رفته بودند و نمیتونستند مرخصی بگیرند یا بچه دار شده بودند یا با شوهرشون قاط زده بودند شوهره نمیزاشت خانمش بره سر کار .. خلاصه انواع اقسام گرفتاری ها برای همه شون ردیف شده بود ! اول سال که دنبال منشی ثابت بودم شنیدم منشی سال قبل هم رفته امریکا !! تو دلم گفتم خوش به حالش !!!! :دی ولی حالا ما چه کنیم !‌؟ تا شب اولین امتحان هیچ مشخص نبود یاد معلم کلاس اول حسن افتادم که در مقاطع مختلف دوره دبستان تدریس کرده بود ، تماس گرفتم و وقتی متوجه شد دو سال هست که حسن هیچ آموزش بریلی ندیده خیلی ناراحت شد و کلی گله گی کرد که چرا تا به حال به او نگفتم ، حقیقتش قبلا با یک معلم دوره دبستانش که از نزدیک میشناختم صحبت کردم و گفت تجربه دوره راهنمایی نداره دیگه با این یکی معلمش صحبت نکردم ! خلاصه قرار شد چند امتحان تخصصی دیکته و انشا و جفرافی که بیکاری ایشان هست بیاید در این اثنا همان شب آخر متوجه شدم منشی پارسالش هم برگشته ایران و قبول کردند امسال هم برای امتحانات بیایند .
یکباره همه میروند و همه می آیند ! یک باره دچار قحطی و بعد وفور نعمت میشیم !!

زمزمه هایی هم شنیده شده که از سال بعد تحصیلی باز هم معلم رابط به دانش اموزان تلفیقی مدارس غیر انتفاعی تعلق میگیرد ولیکن حقوق معلم با خانواده است نه با سیستم اموزش مملکت ! معلوم نیست چه غلطی میکنند این مسئولین بی مسئولیت !!! لابد خودشان به معلم ماهی ۳۰۰ تومن حقوق میدادند و حساب میکنند که از اولیا ۶۰۰ تومن حقوق بگیرند ! دو سال پیش هم همین حرف رو به ما گفتند که ما نتونستیم معلم بگیریم ! خود اموزش پرورش ساعتی ۶-۷ تومن به معلم رابط حقوق میداد ولی کارشناس نابینایان اموزش پرورش استثنایی شهر تهران “خانم جواهریان” به بنده گفتند هر ساعت ۲۵ هزار تومن !! که سه ساعت در هفته میشد ۷۵ تومن !! انگار ما دزد سر گردنه اییم که همه هزینه های زندگی مون رو خودمون بتونیم تامین کنیم ! نمیدونم نقش دولت در درمان و آموزش بچه های معلول چیه !!!؟ خیلی زشته که دولت از حقوق ما کارمندان ماهی ۲۷۰-۲۸۰ هزار تومن مالیات کم کنه ، هیچ خدماتی که به بچه معلول ما نمیده که هیچ ،‌ پول من و امثال من رو هم ببره بریزه استادیوم آزادی که دختر پسرا بیاند برامون برقصند !! دست گلتون درد نکنه که به فکر میتینگ های رقص و شادی برا جوانان ما هستید ، منبسط الخاطر شدیم ، پکیدیم !
ای کاش رئیس جمهور بعدی حداقل برای اموزش پرورش یک وزیر خجسته بی رگ و غیرت نگذاره !! یادم نمیاد در هیچ دوره ایی یک وزیر باحال برای این وزارت خونه داشته باشیم اگر بوده بگید منم یادم بیاد‌!!! والاع ..

تا بعد .

از فرزند به مادر : امید داشته باش !

اکتبر15

سلام
به حسن گفتم متنی برای روز عصای سفید بنویسد پرسید من چی نوشتم و برایش پست قبل خواندم همان طور که داشت به من امید میداد و درددل میکرد شروع به نوشتن کردم که صحبت هایش جهت دار شد حاصل آن شد متن زیر :

مادر جان

حرفهایی که شما گفتید همه ش درست است . همین الان برادرم پیش شما امد و درخواست کمک درسی کرد اما نتوانستید به خاطر اینکه مجبورید درس های من را برایم بخوانید به او کمک کنید ، من احساس گناه میکنم آخه من فقط یک نفرم ولی برادرهایم دونفرند الان اگر من خوب درسم را یادنگیرم و مادرم همه ی وقتش را برای من بگذارد و در کلاس نمره بد بیاورم فردا روز قیامت باید پاسخگو باشم .. ( این احساس حسن بود ، سعی کردم به او بفهمانم که او هیچ تقصیری ندارد .)

من میخواهم درباره درسهایم و مشکلاتی که دارم با دوستانم درددل کنم ، ما هیچ امکاناتی نداریم البته کمابیش هست ولی در دسترس ما ( دانش آموزان روشندل‌ ) نیست ، مثل کره جغرافیا یا نقشه های بریل ، پرینترهای بریل ، دستگاه بریل نویسی پرکینز که خیلی از بچه های نابینا حسرت داشتنش را دارند ، پرگار و وسایل رسم ریاضی مثل نقاله گونیا بریل ، رولت مخصوص بریل . ( یادم هست وقتی در مدرسه نابینایان بودم رولت مخصوص بریل نداشتیم و از رولت خیاطی برای کشیدن شکل ها استفاده میکردیم ، بهتر است بدانید فرق این دو نوع رولت در جا گذاشتن اثر روی کاغذ است . رولت خیاطی کاغذ را میبرد و چرخ دنده اش بزرگ تر است . دندانه هایش به هم نزدیک ترند و نمیتوان خط های ظریف را درست با آن کشید ولی رولت های بریل چرخ دنده ریزتر با دندانه های با فاصله تر دارد و اثر آن روی کاغذ خیلی خوب است .)

از نقشه های جغرافیایی تصور ذهنی زیادی ندارم ، برخی از نقشه ها را مادرم برایم مثل ماکت ساخته ولی وقت نمیکند که همه اش را بسازد و عقلانی هم نیست همه ی نقشه های جغرافیایی را بخری و داشته باشی . برخی از امکانات هستند که تهیه آن ها برای مادر و پدرم خیلی سخت است و تازه جای نگهداری شان را هم نداریم .. کاشکی وقتی داشتند همه ی کتاب های بریل ما را حذف میکردند جفرافیا و علوم را میگذاشتند در سیاهه ی ( حسن تاکید داشت از واژه ی انگلیسی لیست استفاده نکنم ) کتاب های بریل بماند تا ما میتوانسیتم نقشه ها و شکل های علوم را خوب درک کنیم .

در درس هندسه چقدر توانایی ما نادیده گرفته شده است در حالیکه این درس به ما کمک میکند وقتی در فضاهای معماری قرار میگیریم تجسم (فضایی) بهتری داشته باشیم . این درس برای ما حذف شده است و حتی در امتحانات مدرسه م سوالات این بخش نمراتش تقسیم میشود و نباید این سوالات را جواب بدهم در حالیکه وقتی پدرم که معماری تدریس میکند این بخش را به من یاد میدهد ، میتوانم خوب به سوالات جواب بدهم فقط باید شکل ها رو برایم روی مقوا در بیاورند یا جوری که من بتوانم لمس کنم و توضیحش دهند ..

و اما درس حرفه و فن .. اوه اوه اوه .. کارهای عَملی دارد و بچه ها را به کارگاه مدرسه میبرند و انجا هویه دست میگیرند و لحیم کاری انجام میدهند مثل بزرگترها و من هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم و حس میکنم حضورم بی فایده است و باید در کلاس بمانم و گوش کنم اما آخر به چی ؟؟ معلم حرفه و فنم آنقدر مرد خوبی است که همیشه سعی میکند کتاب های ( تالیف خودشان را ) را گویا کرده تا امثال من هم بتوانند استفاده کنند ولی در کار عملی هیچ حرفه ایی برایم پیش بینی نشده است .

در درس رایانه که از همه بدتر … من هم که تازه با رایانه اشنا شدم و هیچ چیز نمیدانم ، در کلاس های رایانه من هیچ کاری نمیتوانم بکنم فقط باید گوش بدهم و اخر سر هم هیچی ازش نفهمم ، این درده منه که هیچی از رایانه نمیدانم و وقتی بچه ها درباره اش صحبت میکنند نمی توانم اظهار نظر کنم و آن ها هم بلد نیستند چطور برایم توضیح بدهند تا من بفهمم . حتی سی دی گویا جاز را به مدرسه بردم تا معلمم با آن کار کند و روش اموزش به من را یاد بگیرد ولی ایشان نتوانست از ان برای اموزشم کمک بگیرد . باید برم کلاس خصوصی که وقت ندارم !
من یا باید با این اوضاع مدرسه نروم و فقط کلاس های خصوصی بروم که یاد بگیرم یا باید معلم هایم کلاس خصوص بگذارند که بتوانم در دبیرستانم رشته ایی که دوست دارم را بخوانم . منزل ما از مدارس و آموزشگاه های نابینایان خیلی دور است و متاسفانه با اینکه مادرم خیلی سعی کرد یکی از مدرسین رایانه بریل را برای تدریس به خانه مان دعوت کند هیچ کدامشان نپذیرفتند .. ( غیر از دوری راه هزینه ی کلاس ها هم خیلی بالا هستند خصوصا اینکه برای هر کلاس باید از طرح ترافیک خارج میشدم و یک مجور طرح ترافیک ۱۲ هزارتومنی هم میگرفتم که هر یک جلسه حداقل برایم ۲۷ هزارتومن هزینه داشت )

دیکته ام که سالهای پیش همیشه ۱۹ و ۲۰ میگرفتم را ۱۲ و ۱۳ میگیرم ، خیلی سخت است که دیکته را همیشه شفاهی امتحان بدهم ( با هجی کردن لغات ) حتی دوست خوبم که درسش ضعیفتر بود الان خداروشکر از من جلو زده نه اینکه من کوتاهی کنم یا او خیلی تلاش بیشتری کند فقط کسی نیست در مدرسه امتحاناتم را درست بگیرد خیلی وقت ها نمراتم به علت درست تفهیم نشدن سوال یا درست ننوشتن در برگه کم میشود ! مثلا عربی من همیشه ۲۰ بوده است و همه این سه سال راهنمایی را جلوتر از کلاس بلد هستم چون نزد مادربزرگم که مدرس قرآن و دینی است هر هفته درس میگیرم ، ولی نمره ام ۱۶ شده که خیلی تعحب کردم . مشاور های مدرسه مون خیلی خوب عربی بلدند ولی روز امتحان ایشان نبودند !

اوه اوه اوه در درس زبان ، بدبختانه ضعیفترین درسم است . دو سال گذشته من زبانم را ۱۹ – ۲۰ میگرفتم معلم خصوصی ام و خاله پروین که برایم درس هایم را میخواند و ایمیل میکرد ولی حالا همه درس ها بر دوش مادرم است و مادرم انگلیسی اش ضعیف است ( مامانش: اسمایلی خجالت !! :-) ‌ )

راستی باید از معلم خصوصی پارسالم خانم میلانی تشکر کنم که آخرهای سال آمد و به من در تفهیم خیلی از دروس کمک بزرگی کرد در واقع او مرا از گرداب ( :-) ) نادانستن و نفهمیدن دروس نجانم داد و او و مادرم بیشترین نقش را در بدست آوردن معدل ۱۹/۹۴ صدم سال قبلم داشتم حیف که خانم از ایران رفت وگرنه حتما امسال هم کمکم میکرد . البته معلم هایم هم به موقع دستم را گرفتند و کمکم کردند ، گفتم که معلم هایم برایم هیچی کم نمیگذارند آنها نمیدانند چگونه با من درس هایم را کار کنند ! خانم مقیسه ، آقای مردی ، آقای توکلی ، آقای کوثری ، آقای صفری ، آقای محمد بیگی ، آقای ترکی ، آقای نوری ، آقای موسوی ، حتی آقای پور عظیمی و آقای پارسا معاون مدرسه که همیشه با من شوخی میکند و من را بغل میکند و میگوید : حسن ، بچه ها دلواپسن ! :) از همه ی شما متشکرم شما هر کاری از دستتون بر بیاید برایم انجام میدهید .

مادر ناامید نباش فکر کردی من موفق نمی شوم ؟
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور .. این شعر را برای این گفتم که به این مسئولین نمیشود اطمینان کرد و باید کنار تلاش های خودمان برای عوض کردن شرایط در انتظار حضرت مهدی (عج) بود تا ایشان درباره این مسئولین تصمیم بگیرند .
با همه ی سختی ها و مشکلاتی که پیش پای ما بچه های نابینا هست میتوانیم درس هایمان را بخوانیم تا در اینده موفق شویم . این حرف را بسیاری از بچه هایی که در روستاهای دورافتاده زندگی میکنند ثابت کردند .
مادرجان شما درست میگویی ولی باید خودت همه کارها رو بکنید این دوره زمونه باید دستت را روی زانو بگذاری و خودت بلند شوی تا به جایی برسی . نه مادر ، نه مسئول و نه هیچ کس دیگر فقط خودت هستی و خدا که میتونی با توکل به اون به آرزوهایت برسی .

دوستت دارم مادر و پدر مهربانم شما همیشه به من کمک میکند که بتوانم در اینده با موفقیت هایم نقشی در عوض کردن این اوضاع داشته باشم .
مادر امید داشته باش ، روزی شرایط را عوض خواهم کرد .. از همین حالا تلاشم را میکنم .

حسن

رنگ ها را به روشندلان معرفی کنید

می19
ایمیل رسیده :

سلام
خداقوت
خوبید؟
یه سوال شما رنگ هارو چطور یاد پسرتون وقتی کوچیک بود دادید؟
میشه در این زمینه، نظر و کمکی به من بکنید؟

جواب ارسال شده ———————————-

سلام
لزومی نداره رنگ ها رو اون طوری که ما میبینیم به روشندلان اموزش بدیم ..
میشه رنگ ها رو معنی کرد تعبیر کرد .
مثلا رنگ ابی سرده مثل یخه
قرمز تنده مثل فلفل
زرد ترشه مثل لیمو
قهوه ایی بوی قهوه میده
سبز بوی طبیعت و سبزه میده
رنگ ها گرم و سرد و یا خنثی هستند .. یک نابینا نیازی نداره بدونه مثلا ۷ جور رنگ قرمز داریم .. رنگ ها رو از لحاظ پختگی اون ها میشه توصیف کرد قرمز تیره .. دیگه هر کسی تعبیرش از رنگ مثلا زرشکی یه رنگیه .. وقتی فرد ذهنیتی درباره رنگ نداشته باشه با زیاد کردن عناوین فقط سردرگمش میکنیم .
برخی از کم بینا ها رنگ ها رو میبینند اما نه همه رنگ ها رو . اغلب کم بینایان رنگ های زرد خالص ، سورمه ایی روشن ،‌ مشکی و سفید رو تشخیص میدهند .
برخی رنگ ها دیگه المان ها و یا نماد های ثابتی هستند مثلا پرسپولیس قرمزه .. حالا فرد روشندل رنگ رو نمیبینه ولی طرفدار این تیم که هست لباس هاش رو قرمز انتخاب میکنه .
اغلب روشندلان مایلند آن ها رو مثل افراد عادی ببینیم . سعی میکنند مثل افراد عادی باشند
البته این نوعی ضعف هست که متاسفانه مسببش خود ما افراد بینا هستیم ..
ولیکن در حال حاضر با جو فرهنگی جامعه خوب هست که رنگ ها رو به روشندلان یاد بدیم و ست شدن رنگ ها رو بهشون اموزش بدیم . تا در انتخاب ابزار ها و وسایلشون بتونند هماهنگی چشم نوازی رو ایجاد کنند .
یادآور میشم این حس شخصی بنده است ممکنه کارشناسان آموزش استثنایی نظرات دیگه ایی داشته باشند .
باز هم سوالی بود در حد تجربیات شخصی ام پاسخگو هستم ..

سلامت باشید
مادر سپید

روشندلان در سایت شهرداری تهران

فوریه10

سلام :)

عید میلاد پیامبر مهربانی و رافت و فرزند صادق و راستگویش مبارک باد .. پیامبری که ۱۴۰۰ سال پیش آمد تا به ما آزاده بودن را بیاموزد و حالا سالروز میلادش با سالروز انقلاب اسلامی همزمان شده .. شاید از وضعیت موجود رضایت نداشته باشیم اما اگر کمی منصف باشیم و روند مصرف گرایی و مستعمره بودن مملکتمان در قبل از انقلاب نگاهی بیندازیم متوجه میشیم هر چند در فشارهای فراوان اقتصادی سیاسی و اجتماعی هستیم ولیکن دست کم باور کرده ایم که با قدرت هوش و استعداد هایمان میتوانیم در مجامع علمی دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم ..

در این شب عزیز آرزو میکنم : دست چپاولگران داخلی از ثروت های اقتصادی فرهنگی ملی مان کوتاه شود .. ان شاء الله .

———————————————-

این حدیث را در پرتال اداره کل امور مجامع و شورای سازمانهای شهرداری تهران دیدم .. به اون دنیام امیدوار شدم .. :) ‌ :

من قاد اعمی اربعین خطوه غفرالله له

کسی که یک فرد نابینا را چهل قدم همراهی و هدایت کند، مورد مغفرت خدای تعالی قرار می گیرد

(رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم)  بحارالانوار جلد ۳۰ صفحه ۴۱۴

در کامنت های پست های قبلی از طرف اداره کل شهرداری تهران این صفحه به بنده معرفی شد . باعث خوش حالی است که مهمترین سازمان خدمات شهروندی تهران به جامعه معلولین بینایی توجه نشان داده و صفحه ایی برای استفاده ایشان به صورت گویا ارایه داده است . امیدوارم به زودی در اغلب سایت های خدمات اجتماعی شاهد صفحه ها و پرتال های خاص نابینایان باشیم قطعا با اضافه کردن بخش صوتی و قابلیت استفاده از صفحه کیبورد برای رفتن به بخش های مختلف زحمت و هزینه زیادی به برنامه نویسان و سازمان ها تحمیل نخواهد شد .

این پرتال بخش های مختلفی داره .. از انجا که با خدمات این اداره آشنا نیستم نمیدونم این بخش چه خدمتی به افراد نابینا خواهد کرد ولیکن به نظر میرسه لینک های بخش تازه ها .. داستان های صوتی .. بازی های صوتی و نرم افزار ها توجه اغلب کاربران کم بینا و نابینا در گروه های سنی مختلف را به خود جلب کند . تقویت کردن این بخش ها و به روز نگه داشتن آن خیلی مهم هست . معمولا صفحاتی برای معلولین تعریف شده و در به روزرسانی کم کاری شده و به زودی به دست فراموشی سپرده میشوند .

نکته خاصی به نظرم نمیرسه غیر از اینکه بهتر میدانم کاربر در استوپ کردن صدای گوینده صفحه اختیار داشته باشد .

از اینکه این صفحه رو به بنده معرفی کردید متشکرم . لینک این صفحه :

http://majame.tehran.ir/Default.aspx?tabid=521

این لینک مربوط به بخش تازه های فن آوری مخصوص نابینایان هست .

http://majame.tehran.ir/Portals/0/document/Roshandelan/1.PDF

صقحه ی کاربری وبسایتم در لینک کردن آدرس ها همکاری نکرد شرمنده !

در ضمن از اینکه از دو نقطه .. برای فاصله دادن بین جملات استفاده میکنم عذر میخوام صفحه کلیدم کاما نمیزنه یا حداقل بنده کلیدش رو نمیشناسم .

سلامت باشید .. :)

 

 

نمره و دیگر هیچ

ژانویه3

سلام

در ادامه ی پیگیری معلم رابط ، اواخر آبان ماه نامه ایی از آقای – ب -  سازمان اموزش و پرورش استثنایی گرفتم که باز هم باید به آموزش و پرورش استثنایی تهران مراجعه کنیم و لابد کلی پشت درب بسته منتظر شویم مهمان های ناخوانده و خوانده تشریف ببرند و بعد از چند ساعت انتظار بشنویم : من معلم تلفیقی بودم بچه هاش شما نمره نمیگیرند و نمره بهشون داده میشود .. خیعععلی بی انصافی جناب – پ – … متاسفم !

به من نگویید نمره مهم نیست !! باور کنید نمره برای من هیچ ارزشی ندارد ولی وقتی ملاک ارزیابی سطح فراگیری دانش اموز است دارای اهمیت میشود . برایم مهم است برای تلاش بی حدی که این بچه و بچه های نابینای دیگر مضاعف بر بچه های همسن و سالشون انجام میدهند ارزش قایل باشند  !! وقتی از مدیر سازمان یا منطقه و یا شهرتهران همچین چیزی شنیدم فاتحه ی پرونده را خواندم ! بر من مسجل بود نه به تازگی ، که از سالهای قبل از این .. در این سیستم اموزشی فرزندم فقط کوچک خواهد شد ! امسال هم دیر نشده بود برای ترک کردن این سیستم بیمار آموزشی ولیکن بعد از جشن روز عصای سفید در کلاسش و شوق و ذوق بچه ها و بارها شنیدن این که : حسن نکنه ما رو تنها بزاری .. و اشتیاق حسن به دیدن دوستان و همکلاسی هایش سستم کرد از عملی کردن این برنامه ، انصافا مدرسه ی خوبیست ، معلمین خوبی دارد گله گی های مختصری هست ولی غیرقابل حل نیست ، مدیر فهیم و روشنی داره ، جو عمومی مدرسه آرامش خوبی داره ، دانش آموزان مودب هستند ، اثری از خلاف هایی که در بین گروه سنی نوجوان در مدارس دیگر دیده یا شنیده ام نیست یا اگر هست کنترل میشود ، معلمین سعی خود را میکنند که آموزش موثری داشته باشند ، شکایتی اگر هست از عدم در تخصص تدریسشان نیست از بی تجربگی مواجهه با دانش آموز با نیاز خاص ه که متاسفانه باز هم قصور از آموزش وپرورش است که ناشیانه طرح بسیار مفید تلفیقی را با کمترین تبلیغاتی اجرا کردند و این وسط بیشترین ضربه را متحمل دانش اموزان استثنایی و خانواده هایشان کردند . مدتی ست که از دیدار با جنابان محروم بودیم !! متاسفانه باز هم برای پیگیری معلم تلفیقی باز هم باید زیارتشان کنیم ، منتی بگذارند و کار بچه های ما را راه بیندازند ..

بنده هم برنامه ایی دارم ، دنیا بنده های بد زیاد داره ، یکیش هم مادر یک روشندل .. چه اشکالی دارد گاهی هم در به یک پاشنه دیگر بچرخد .

بعد نوشت : امتحان علوم از ۱۵ نمره ی برگه ۱۴ گرفته ، گویا سوال شکل دار نداشته و اغلب تستی بوده . نمرات کلاسی درخشانی نداشته نمره ی پایان ترم این درسش برام مهم نیست ، میدونم جفتمون تلاش کردیم من برای فهماندن و حسن برای فهمیدن . ۱۴ مبارکت فرزند ، بهترین نمره ای ست که آورده ای .

تذکر نوشت : سیستم نظردهی این سایت مشکلاتی داره که رفع آن از حد اختیارات و اطلاعات بنده خارجه ، وقتی مخاطبی برای اولین بار کامنت میگذاره باید تایید بشه و وقتی کامنت تایید میشه حتی اگر تیک خصوصی را بزنید پیغام عمومی میشه ، لطف کنید و پیام های خصوصی نگذارید ، خصوصا اینکه اغلب کامنت ها اصلا جنبه ی خصوصی ندارند . کلا در فضای وب نویسی مطلبی خصوصی نیست ناسلامتی وب مینویسیم که عمومی باشد !

سپاسگذارم .

علوم بی تجربی با طعم اشک

دسامبر30

سلام

فردا حسن امتحان علوم دارد . امروز اشک هایم بی اجازه سر خورد ..

بخش اول علوم – مواد در حال تغییر : خواص فیزیکی و شیمیایی مواد ، یاددادن این بخش خیلی سخت نبود نمره اش که مهم نیست ولی نوعی ارزیابی از پاسخ دهی ست … ۱۶ شد .

بخش دوم علوم – نور و رنگ و بینایی : کسوف و خسوف و زاویه تابش و بازتاب و مباحث ایینه های تخت و خمیده ، عدسی ها ، منشور و … از دیدن نمره میان ترمش شوکه شدم ! ۷ و نیم !!!!! حسن و ۷و نیم ؟؟؟  بعد از بررسی برگه متوجه شدم نمره ی برگه ۱۱ و نیم بوده توسط معلم رابطش اعتراض کردم خود معلم قبول کرد ولی نمره ش در کارنامه شد ۸ !!!!!! .. نمره هیچ وقت نمیتونه ملاک ارزش گذاری بر فعالیت حسن و امثال حسن باشه ، اما روش سنجش پاسخ گویی دانش آموز به مطالب فراگیری شده است .. مملکت ما این طوریه ! بچه ایی رو بخواند محک بزنن میپرسن درستو میخونی ؟  معدلت چنده ؟ بزرگ هم که میشی میگن مدرکت چیه ؟ اگه مدرک سر طاقچه ت نداشته باشی حرفت خریداری نداره ! نوبت بعدی نمره اش از درس طول موج ۱۱ و نیم شد ، بخش تشریحی اش بیشتر بود .. طفلکی اینقدر ذوق کرده بود که جبران کرده ! فکر میکنه قصور از کم کاری او بوده !

درسی مثل علوم فهمیدنش با دیدن و تجربه کردن کامل میشه ، خود کتاب اسمش علوم تجربی ه !!!!  این یک جمله ی کوتاه رو کی باید بفهمه که تغییری در تدریس درس علوم به بچه های نابینا داده بشه ؟

ناگفته نماند سعی کردم بروی کاغذ نقشه کشی کالک که کاغذی سخت و نازک و روغنی هست با خط انداختن و کشیدن شکل زاویه نور و تابش ، این بخش رو به حسن یاد بدم نه برای اینکه نمره بگیره فقط به خاطر اینکه متونی رو که به سختی حفظ میکنه در حالی که ارتباط بین لغاتش رو درک نمیکنه رو بفهمه .

من خیلی گریه کردم وقتی شاگرد دوم کلاسش که سال قبل فقط دو صدم معدل کارنامه اش از حسن بیشتر بود ساعت ۱۵ شب امتحان تماس گرفت و سراغ کتاب علوم ش رو از حسن گرفت ! این یعنی دیروز و امروز تا ساعت سه بعد از ظهر مشغول هر چه بوده درس و امتحان نبوده در حالی که حسن با سردردی که مدتیست مهمان دایمی اش شده از کنار دستگاه پخش نوارش جم نخورده ! اره گریه م گرفت … خیلی …

از مدرسه هاشون متنفرم . از درس هاشون متنفرم ! از هر حرفی که در این سیستم بیمار آموزشی به بچه هایم تدریس میشه متنفرم !

کتابش رو بستم و سرگرمی مورد علاقه اش ، رایو نمایش رو برایش روشن کردم ، بسه دیگه ، بصیرتی برای دیدن نیست ، عدالتی درخور تلاش تو نیست ، فرزند !

بازیگوشی از جنس نابینایی

دسامبر29

سلام

پست اصلی این متن درخصوص بازیگوشی منحصر به فرد حسن موقع خواندن دروسش هست .

یک مدته که ویندوز لب تابم پریده و به دلایل حوصله سر برنده ایی نمیشه ویندوزش رو عوض کنم . نمیتونم با لب تاب امیر بنویسم چون صفحه کلیدش با حروف فارسی منطبق نیست مکافاته نوشتن باهاش .. از طرفی اصلا سایت اسپیشیال رو نمیتونستم باز کنم . که متوجه شدم باز هم اسباب کشی سروری داشته اسپیشیال !! یکی زیر دیپلم بگه این سایت چرا باید داوم سرور عوض کنه :( ‌ اسمایلی ناراحت چرا ؟؟؟؟ اسمایلی عصبانی اصلا !!!

حرف ناگفته زیاده امتحانات پایان ترم حسن شروع شده فعلا دینی و حرفه و فن رو داده و شنبه هم علوم داره . این امتحان حرفه و فن ش رو روی هوا داد خدا رحم کنه !!! قضیه از این قراره که یکی از معلم های سابق گاهی فعلی اش پیشنهاد داد که کتاب کار حرفه فنش که تالیف معلم خودش هست و از روی ان تدریس و امتحان گرفته میشه رو روی نوار برایش بخواند .. نوار کاست و تنها واکمن سالم حسن و کتاب کار در کلاس رو تحویل گرفت … یک نوار خواند و قرار شد قبل از امتحانه حرفه مابقی دروس رو به حسن برسونه  ، شب امتحان هی میگفت شما نگران نباش تا عصر بهش بقیه دروس رو میرسونم ! عصر تماس گرفت که این کتاب کار رو از کجا خریدی !؟؟ باید یکی بخرم !! و این صحبت ها .. و آخرش گفت مخلص کلام کیفم رو زدن ، نوار و واکمن و کتاب کار پررررررررر !!

این معلم هم فقط از نمونه سوالهای طراحی شده ی خاص خودش امتحان میگیره ! حسن موند و حوض بی ماهی اش !!! حالا نمیدونم بخش های آخر که نمونه سوال نداشت رو چکار کرده !

کتاب کار علوم هم مصیبتیه !!! اول سال خود مدرسه یک سری کتاب کار از ناشرین مختلف دادند ، کتاب های اصلی رو تق – ریبا !! گذاشتند کنار تمام تکالیف و امتحانات رو از این کتاب ها میگیرند پارسال هم همین مشکل رو داشتم و باید همه ی این کتاب های اضافه رو برای حسن روخوانی میکردم . از ابتدای سال کتاب کار علوم در کتاب های کمکی اش نبود چند بار معلمش پیغام فرستاده بود امتحان فقط از کتاب کار ، من هم پیغام فرستاده بودم کتاب کار نداره . به خودش هم سپرده بودم سراغش رو بگیره چندبار هم به همکلاسیش گفتم و در اخر به معاون مدرسه اصلاع دادم که کتاب کار علوم ناشرش کیه و چیه از کجا بگیرم ؟ که گفت در کتاب های کمکی اول سال بوده و عجیبه که میگید نیست چون به تعداد نفرات بوده .. بعد از دو هفته پیگیری مشخص شد یکی از همکلاسی ها دو تا کتاب گرفته و صداش رو هم درنیاورده ! حالا دو سه روزه کتاب کار خالی از پاسخ های سوالات ، رسیده دستم که خیلی هم سوالاتش سخته و باید بنده بشینم جواب هاش رو پیدا کنم و برایش بخوانم .. خودش هم ناامید میگه من که کار از کارم گذشته عمرا قبول بشم !!!! از این طرف هادی هم مریض شده چهار شبه تب میکنه تا ۴۰ درجه !! سه تا دکتر و دوره دارویی عوض کرده ولی بهتر نمیشه !!

نمیدونم چکار کنم !!‌اون وقت میشینن بیرون گوود و میگن لنگش کن ، شما چرا دپرس میشی و نوشتن حق شماست و شما صدای والدینی و از این هندونه های کال و نرسیده میزارند زیر بغلمون !

بگذریم از اتفاقات غیرقابل پیشبینی که اغلب شب امتحان پیش میاد ….. سوالم اینه : اگه یه بچه ی نابینا مادر نداشته باشه چطور از پس این درس ها برمیاد !؟؟

——————-
این مدل سربه هوایی و فرار از درس رو ندیدین نه شنیدین !! چون تنها مخترعش فقط حسن هست و بس !!!

ایام امتحاناتشه و ملزم هست بنشینه و نوارهای درسیش رو با رادیو ضبطش گوش بده و تمرین کنه . متوجه میشدم گاهی صدای یکنواخت گوینده ی نوار قطع میشد هیچ صدای دیگه ایی هم نمیومد که حدس بزنم داره با اسباب بازی هایش بازی میکنه بنابراین خیلی توجهی نمیکردم فکر میکردم که مثلا داره تو ذهنش مفاهیم درسی رو ثبت میکنه !

یک بار که صدای قطع نوار طولانی شد به گمان اینکه خوابش برده آروم رفتم توی اتاقش ، دیدم طفلکی روی زمین جلوی رایوضبطش نشسته و کله اش هم جلوی اسپیکر چسبیده به زمین وصدای ضعیف گوینده از اسپیکر شنیده میشد ، اینقدر دلم سوخت .. زیر لبی گفتم : الهی قربووووونت برم که سر درس خوابت برده … که یک باره دیدم مثل فنر از جا پرید و دکمه ی رادیو به ضبط رو فشار دار و صدای ضبط رو هم بیشتر کرد !!!!!!! :) )

بره ی شیطون بلای ۱۳ ساله ی من دیگه آقا گرگ ناقلا شده !! خوشم اومد از شیطونیش !! یواشکی میره روی موج نمایش و نمایش گوش میده .. همینه که امتحان قبلیش رو که ۴-۵ ساعت بهش وقت داده بودم بخونه فقط ۳۰ صفحه از ۱۰۵ صفحه رو خونده بود !!

یک مدل دیگه هم فرار از درس داره ! وقتی هادی داره در هال پذیرایی با دی وی دی کارتون میبینه صدای ضبطش رو زیاد میکنه و درب رو نیمه باز میزاره و میشینه دم درب اتاقش یک گوشش رو به سمت بیرون میگیره ، اینطوری من گول میخورم که داره درسش رو گوش میده و اونم داره با خیال راحت فرکانس مورد علاقه ش ( صدای کارتون ) رو با گوشهایش میشنوه !!

عی ی ی بچه ی شیطون .. عاشق این بازیگوشی هاتم :)

 

آغاز نامه مادر سپید

نوامبر30

سلام

من برگشتم .. از توصیه ها ، تذکرات و پیام های محبت آمیز و همدردی شما سپاسگذارم .

جناب آقای برقی ممنون که وقت گذاشتید و دست نویس های پر از اشکال بنده رو مورد لطف قرار دادید . از تذکراتتون متشکرم در نویسه های بعدی نکات را لحاظ خواهم کرد .

به موهبت داشتن دوستان خوب در این مدت پر از پتانسیل شدم برای نوشتن و ادامه راه طولانی که در پیش دارم ..

امروز 9/9/90 هست و تا تاریخ 9/9/99 که تاریخ تولدم دوباره ست خواهد شد ، میخواهم طوری زندگی کنم که با افتخار بتونم بگم این 9 سال جزو درخشنده ترین سالهای زندگی من بوده است .. نمیدانم چه اتفاق هایی در انتظار من است ، نمیشود حدس زد اما هر چه هست منتظرم تا با تک تکشون مواجه شوم .  آماده ام با قدرت به هر ناملایمتی با صبر و تامل و آرامش همیشگی م دستور دهم : برو کنار اینجا روبه روی تو ،  من ایستاده ام : مادر حسن .

از امروز تا 9 سال دیگر در چنین روزی باید و باید خودم را ملزم کنم به اجرای برنامه هایی که پس از نوشتن و برنامه ریزی آن را به بهانه های موجه یا غیرموجه ناتمام رها کرده ام . قصد لیست کردن آن ها را ندارم ولی سه برنامه را باید دنبال کنم :

چندسال قبل برنامه آموزش بریل به دو روش ساده ( بر حسب شکل و رابطه ی ریاضی ) را نوشتم در مرحله کارشناسی قرار گرفته بود که هارد اکسترنال حاوی برنامه ربوده شد .. یادم باشد که آن را باز نویسی کنم .

همچنان مشغول تحقیق و کسب نظرات کارشناسان امور آموزشی نابینایان برای اجرایی کردن برنامه های مهارت آموزی و  آموزش مشاغل جدید به کودکان و نوجوانان نابینا هستم .

تصمیم گرفتم روی کتاب ثبت تجربیاتم به صورت جدی کار کنم ، اما نه به شکل یک کتاب خاطرات و یا به قول معروف ثبت تجربیات که توقعم بیش از این است . مایلم کاری باشه در حد یک پایان نامه یا رساله که با قدرت روی موضوعات مورد نیازی  کار کند تا اولیا و مربیان بتونند از آن به عنوان یک منبع راه گشا استفاده کنند . تجربیات من در حد خودش شاید خوب بوده و اثرات مثبت آن در شخصیت حسن اثر مثبت گذاشته باشد ولیکن به طور قطع کافی نبوده به کرات دیده ام برخی از مادران در زمینه های مختلف از من موفق تر عمل کرده اند که خوب است از نظرت ایشان هم استفاده شود .

در واقع امیدوارم نگاشتن این کتاب یا هر چه که بعدها با توجه به محتویاتش  عنوان خاصی خواهد گرفت ، آغازنامه ایی باشد برای خودم و همه ی مادران کودکان استثنایی ..

خطاب به مادران کودکان استثنایی باز هم میگویم : پتانسیل های نهفته خودتان رو دست کم نگیرید ، بی شک شما مادران بهترین پزشکان ، بهترین معلم ها ، بهترین کاردرمانان و بهترین یاوران کودکان تان خواهید بود .

آستین همت را بالا بزنید ، در قدم اول محدودیت های فرزندتون را باور کنید تا چشمتان بروی توانایی های او باز شود . بعد از آن میتونید مهارت هایی که فرزندتان در آن موفقیت کسب کند را پیدا کنید و آن را پرورش بدهید .. لزومی ندارد فرزندانمان را مجبور کنیم دچار شغل های تکراری و خسته کننده ایی شوند که در حال حاضر به هم نوعانشان آسیب های اجتماعی و شخصیتی میزند . شاید مجتبی بتواند دندانپزشک ماهری شود ولی دلیلی ندارد من هم از حسن توقع داشته باشم در اموری که محدودیت های او را برایش مهم جلوه میدهد فعالیت کند . همان طور که من با وجود بینایی نمیتوانم مثلا خلبان شوم یا شما با وجود تن درستی جسم نمیتوانید فضانورد شوید ! شاید حسن نتواند رانندگی کند و از لذت و هیجان آن محروم باشد ولی لذت های دیگری هست که میشود به او چشاند ؛ لذت قدرتمند بودن ، لذت خلاق بودن ، لذت توانستن ، لذت فکور بودن ، لذت توانستن !

تا بعد .

غول بی شاخ و دم تحصیل

نوامبر9

سلام

حال همگی خوبه انشالله ؟ سوز و سرما خوش میگذره ؟ خدا روشکر که سقف بالای سرمونه .. فکر میکنید به شکرانه ی این نعمت “سقف” محترم ! چه باید کرد ؟ دستم یخ زده .. کله ی صبحی یه دور قمری در تهران زدم با این فرمون سفت و همیشه قهر پراید ! چند وقت دیگه پشت پراید بشینم آرنولد میشم ! قضیه ش این بود که امیر 5 صبح برای یک ماموریت کاری پرواز داشت و تازه 4 و 15 دقیقه از خواب بیدار شده بود .. بچه ها رو کاپشن پوشوندم و با شلوار حوله ایی گذاشتم تو ماشین یه لحاف روشون کشیدم و گازش رو گرفتیم رفتیم ! پرنده و خزنده و جهنده و رونده پر نمیزد تو خیابون ها .. بدشانسی بخاری ماشین هم هر کاری کردیم روشن نشد که نشد !! برگشتنی منه ناشی که تو همچین هوایی اونم نصفه شب که نه ، کله ی سحری ! پشت ماشین ننشسته بودم ، نصفه عمر شدم تا به خونه رسیدم .. سرمو چسبونده بودم به شیشه جلو و هر لحظه ممنتظر یه داااش سیایی ، بهاره خانومی ، ننه خاله خان باجی بودم که بپره جلوی ماشین ! در اون ظلمت خیابان های فرعی چقدر هم مسیر رو اشتباه دور زدم ، هنوز استخونای دستم یخ زده اند !

شنبه گذشته با مادرزهرا رفتیم سازمان آموزش پرورش نزد همان آقای “بر” (معاونت توانبخشی سازمان ) تا نامه ایی که دستورش رو داده بود رو تسلیم کنیم . صبح نشد قرار رو تنظیم کنیم بعد از ظهر حسن رو از مدرسه برداشتم و رفتیم . تجربه ثابت کرده بچه های نابینا در مواجهه با مسئولین بهتر میتونند درخواست هاشون رو بگویند . آقای “بر” جزو مسئولینی هست که مردمیه به گفته خودش بچه ی پایین شهره و درد معلولین رو طی سالها خدمتش از نزدیک لمس کرده . رسیدگی به این موضوع در حیطه وظایف اداری اش نیست ولیکن قول دادند که به سرعت برق و باد رسیدیگی کنند . گفتیم اگر قراره این سرعت برق و باد شش ماه طول بکشه ما خودمون راه مجلس و قانون گذار و دفتر وزیر و رمیس جومور رو بلدیم ! که گفتند لازم نیست خودشون جواب میدند . ما به هرحال گفتیم آخر آبان خدمت میرسیم . این مادرزهرا هم که خبر نداشت بنده در پست های اخیر چقدر مسئولین محترم رو با کلمات نتراشیده یاد کرده بودم ، آدرس وبلاگ بنده رو داد به جناب “بر” ! حالا جناب “بر” اگر خواننده هستید آخر آبان راس 8 صبح بنده جلوی درب اتاقتون منتظر نتیجه ی پیگیری هاتون هستم .

امتحان میان ترم حسن شروع شده . دیروز امتحان حرفه داشته متاسفانه یکی از دانش اموزان دوره اول راهنمایی ازش امتحان گرفته ! عصبانی شدم و دقیقا نمیدونم از کی ؟ از حسن که اصرار داره فقط بره این مدرسه ؟ از معلم رابطش که دچار سانجه ایی شده بود و قاعدتا نمیتونست حضور داشته باشه ؟ از مشاورش که روز تعطیلیش نبوده ولی غیبت داشته ؟ از پرسنل آموزشی مدرسه که در قبال امکانات آموزشی غیرقابل استفاده ی حسن کمترین همکاری رو برای رفع مشکلاتش داشته اند ؟ از مسئولین شکم سیر  و بی خیال که آیا 6 ماه بعد بتونند مشکلات رو حل کنند ؟ از خودم که دیگه پتانسیل فشارهای عصبی بیشتر رو ندارم … نمیدونم فکر کنم کلهم از همه شون عصبانی م .. و از معلم های حسن بیشتر عصبانی م که فکر میکنم کلا حسن رو کنار گذاشتند به بهانه اینکه بلد نیستند چطور بهش آموزش بدند . وقتی کمی فکر میکنم میبینم خیلی هم تقصیر ندارند چندرغاز حقوق معلمی چیه که یه معلم بخواد به خاطرش به یک دانش آموزش ویژه توجه نشون بده و وقت بزاره براش !؟ هان ؟؟ واقعا صرف میکنه !!؟ مگه مایه تیله ای چیزی به حقوقش اضافه میشه ؟ تازه ته ته این قضیه این معلم ها هم خیلی تقصیر ندارند وقتی سیستم مخ تعطیلمون میاد همچین برنامه ایی پیاده میکنه یک سری بچه هایی که به اموزش و توجه خاص نیاز دارند رو میفرسته در مدارس عادی بدون اینکه یک جلسه اموزش ارتباطات با این عزیزان برای مدیران و مربیان بگذاره نتیجه ش همین میشه ، معلم نحوه ارتباط برقرار کردن رو بلد نیست ! اما دو نفر از معلمینش خیلی پیگیرند مثل معلم جغرافیاش که خدا خیر دو دنیا بهش بده سئوالات هر درس رو در کتاب حسن مینویسه ، یا معلم حرفه و فنش که بعد از اشنایی با حسن ، امسال کتاب تالیفی آموزشی ش رو گویا کرده تا امثال حسن هم بتونند استفاده کنند . معلم ریاضی و علومش که میگن : ما رو حلال کنید که بلد نیستیم بهش درس بدیم ببخشید و این حرفا !! باز خوبه معلم ریاضی جزوتدریس و آموزش دروس رو در دفترش مینویسه ، ولیکن مابقی اصلا نمیخواهند یک بار والدین حسن رو احضار کنند شکوه ایی کنند که چرا حسن فلان درسش عقب افتاده . هر روز یک کیف سنگین و حجم زیادی از کتاب های بینایی رو میبره که سئوالات و جزوه های کلاس رو برایش وارد کنند و هر روز کتاب ها سفید و دست نخورده برمیگرده .. دیروز قران داشت میپرسم جزء چندی ؟ میگه نمیدونم ؟ میگم مگر سر کلاس قران نمیخونی ؟ میگه -نه !! پس چکار میکنی ؟- هیچی ! بقیه بچه ها چی؟- اونا میخونند ! تو تا حالا خوندی ؟ – ازم نخواستند که قران بخونم ! دست گلشون درد نکنه ! هر روز باهاش دعوا دارم که چرا کتاب هاتو نمیدی برات جزوه هاش رو بنویسند .. میگه معلم اجتماعیمون یک بار نوشته و گفته دیگه نمینویسم ! علتش هر چی هست باشه ، مهم اینکه که حسن هم حق داره مث بقیه همکلاسی هاا از نت برداری سرکلاس استفاده کنه ! شهریه حسن مثل سایرین پرداخت میشه وقتی از اغلب کلاس ها مثل آی تی وروباتیک و زبان و ریاضی پیشرفته نمیتونه استفاده کنه دست کم این خدمات که سخت هم نیستند رو بدهند که این بچه اینقدر دچار افت نشه !! واقعا باید یک فکر جدی برای ادامه تحصیل در مدرسه های سیستم بکینم ! از بدبیاری این روزها همیشه امیر سفر و ماموریت کاری داره و حاضر نیست تا سریعتی به این موضوع رسیدگی بشه .

دروس زبان عربی قران ریاضی علوم کاردستی دیکته و .. رو خودمون برایش دوباره تدریس میکنیم من پدرش و در صورت غیب پدرش ، عمویش اگر وقت داشته باشه ! وگرنه خودم باید همه ی این کارها رو انجام بدم .. رسیدگی به درس های حسین هم هست که مدتیه وقت بیشتری برایش میزارم و خیلی پیشرفت کرده ،به جایش حسن حیابی افت تحصیلی کرده ! هادی که مادرش بمیره براش بمیره کارتون میزاره و گاهی هم نقاشی های خوشکل و هدفدار میکشه ولی به هرحال حوصله ش سرمیره یا اگر ما در اتاق ها ی دربسته مشغول باشیم میترسه و دلش میخواد پیش ما باشه که معمولا اینقدر شیطنت میکنه که  مجبور میشم بیرونش کنم ! دلم برای این هادی کبابه نمیدونم چکارش کنم که اینقدر وقتش هرز نره .. خواستم صبح ها بزارمش مهدکودک گفتند ماهی 150 تومن ! معادل حق التدریسی که باید به معلم رابط پرداخت کنم ! خواستم بعد از ظهر ها که هزینه ش کمتره بگذارمش ولی آموزشش مهدکودک نزدیک منزل مورد قبولم نیست ! بی خیالش شدم .

امروز خیلی هوا سرده .. دلم نمیخواد بفرستمشون مدرسه . امتحان میان ترم دینی داره ! اگر قراره یک دانش اموز دیگه که خودش سرتاپا غلط مینویسه ازش امتحان بگیره بهتره که نره ! هفته ی دیگه معلم رابطش میاد و همه رو باهم ازش میگیره . این منشی های کوچولو خودشون موقع امتحان دادن صدبار از معلم سئوال رو میپرسند پس چطور میتونند یک سئوال رو تفهیم کنند ؟ من هیچ اعتمادی به صحت این امتحانات ندارم . بچه م تمام وقت توی خونه داره درس میخونه بعد به خاطر اشتباهات منشی نمراتش کم بشه .. خیلی ناراحت کننده است .

توقع دارم اگر خودشون نمیتونند امتحان بگیرند درخواست یک منشی دائمی کنند .. یا خودم رو قبول کنند برایش بنویسم یا اینکه یک آدم باسواد رو استخدام کنم از بیرون بیارم !

چه بگویم .. کم تو زندگی هامون مشکلات و نگرانی های بزرگ داریم خوندن دو دو تا چارتای بچه مون رو غول بی شاخ و دم کرده اند برایمان !

خسته م .. کوه سنگینی روی دوشم هست و تن …. هایم !

تعلیم و تعلم ریاضت است

نوامبر3

سلام

شرح حال این روز سخت خیلی طولانیه .. نیازی نیست همه بخوانند برای ثبت در ارشیو و اطلاع افرادی که پیگیر این موضوع هستند نوشته شده است .

خواندن این مطلب برای مادران بچه های استثنایی ممنوع نیست !

سه شنبه صبح با مادرزهرا هماهنگ کردیم پیرو صحبت جناب “هژ” مبنی بر رفع مشکل معلم ساعت 8 صبح جلوی اتاق آقای “هد” که مسئول رفع مسئله بود باشیم برای گرفتن توضیحات ! مادرزهرا خیلی کلافه و دپرس بود روحیه و امادگی روبرو شدن با یک تنش عصبی دیگه رو نداشت . بچه ها رو رسوندم مدرسه و تنها رفتم .

احمق نیستم میدونستم رفتنم بیخوده ولی اینکه دست روی دست بزارم تا حداقل حقوق بچه هامون رو بگیرند هم محاله !

من یک مادرم ، دلم میخواد مثل همه ی مادران دیگر در خانه باشم و از آشپزخانه ام عطر غذا بلند باشه دغدغه ام همسرداری و فرزندداری باشه . من یک زنم ، دلم میخواد مثل گلی دور باشم از باد و جریان های تند .. چرا مجبورم میکنید مرد باشم ؟

دوست بسیار عزیزی مدتی قبل به من گفت ننویس جانم .. مرض داری ؟ آزار داری ؟ تو هم مثل سایر معترضین تحت نظری کنترل میشی و فلااان . باز هم دوست عزیز دیگری گفت ننویس !! زود برچسب م0ع0ا0ن0د و صد تهمت توالت وار بهت میچسبونن و دیگه هیچ کس ازت خبری نمیشنوه ! میدونید الان دیگه برای من موضوع داشتن یا نداشتن معلم رابط نیست !

این موضوع الان برای من حق و ناحق ه !!

حداقل حقوق بچه های ما نقص شده !

پس مینویسم ..

تعلیم و تعلم برای همه عبادت است برای ما ریاضت !!

وقتی رسیدم آقای “هژ” به اتاق آقای “هد” میرفت برای جلسه مدیران ! از دور با اشاره سر به جمع مدیرانی که همه گی بنده رو شناخته بودند ، سلام کردم و پشت اتاق درب شیشه ایی به انتظار تمام شدن جلسه ماندم ، نزدیک درب شیشه ایی شروع به قدم زدن کردم نمیدونم از سیاهی سایه ی چادرم کلافه شدند یا خدا به دلش انداخت که چنددقیقه بعد آقای “بر” بیرون آمد و به من گفت از مدیر جدید استثنایی شهرتهران آقای “پر” نامه ایی بگیرم که به ما معلم تعلق نمیگیره و تاکید کردند حتما شماره اون آیین نامه یا مصوبه رو در نامه شون ذکر کنند . نخود سیاهی بود که باید یافت میشد ، حس کردم کودکی احمق هستم که مجبورم دستور رو عمل کنم . چه روزی رو شروع کردن جنابان مدیر ، لابد این پاسکاری اول صبحی دشت اولی براشون شگون داره !! راحت میگند برید نامه بگیرید !! فکر نمیکنند نامه گرفتن از این جمع همکارانشان هفت خوان رستم است !

با مادرزهرا تماس گرفتم و گفتم آقای “بر” باز هم گفته برید نامه از شهرتهران بگیرید ، مادرزهرا گفت: من الان با آقای “عا” در شهرتهران صحبت کردم گفته سریع بیایید امروز ملاقات عمومیه ، گازش رو گرفتم و رفتم دنبال مادرزهرا ، هنوز 9 صبح نشده بود که ما جلوی اتاق اقای “پر” بودیم ! چندنفر از همکارانشون در نوبت انتظار بودند ، خوشحال بودیم امروز ملاقات عمومیه .. نشستیم و با خیال راحت مجله های لوازم کمک آموزشی معلولین روی میز رو ورق زدن و شماره تلفن های شرکت ها رو یادداشت کردن !

هنوز چنددقیقه نگذشته بود که یک نفر با عجله رفت به اتاق آقای رئیس و آقای رئیس هم با عجله آمد بیرون و به استقبال هیئتی از آقایان ، بعد هم رفتند داخل اتاق و سفارش پذیرایی دادند . خلاص !!! منشی گفت : مهمان از اداره کله .. دست کم دو ساعتی جلسه دارند !! معترضانه گفتم امروز ملاقات عمومیه و حق ارباب رجوع ه !! چه کلمه ی مزخرفیه این حق !! در مملکت ما حق رو باید نوشت : ” هق” زیرا که حق رو با هق هق میشه بدست بیارید !

منشی که کاره ایی نبود !! ارباب رجوع ها زیرلب غرغری کردند و رفتند !! نمیفهمم چرا زیر لب باید غر زد !؟ اگر از نظر آقایان مدیر مملکت حق ارباب رجوع اهمیت داشت حتما در خصوص روز های ملاقات عمومی حساسیت به خرج میدادند . کمی نشستیم دیدیم خبری نیست گفتیم بریم چند تا مشاوره از آقای “عا” و “قا” و .. بگیریم .. “قا” که نبود با “عا” صحبت کردیم که هر چه گفت را از قبل میدانستیم که : اینها کاره ایی نیستند و مجرین و اله و بله ..

وقتی نزد اقای “عا” میرفتیم از راهروی کارشناسان آموزشی گروه های مختلف معلولین عبور کردیم درب همه ی اتاقها قفل بود به غیر از یکی دو تا اتاق .. اتاق کارشناس جسمی حرکتی و اتاق کارشناس ناشنوایان ،کارشناس جسمی حرکتی خانمی با چادر ملی بود و با دو نفر صحبت میکرد صدایش رفت ته خاطراتم چقدر آشنا بود .. زمانی نداشتم فکر کنم صدای کیه ! پشتش به من بود تو دلم گفتم خدا خیرش بده داره به کار دو نفر دیگه میرسه . موقع برگشتن همانطور که با مادرزهرا صحبت میکردم دوباره چشمم به تابلوی اتاق کارشناس جسمی حرکتی افتاد خانم *طا* رویش به سمت درب بود یک لحظه دیدمش .. شما فرض کنید یک حرکت اسوموشن از جلوی اتاق و یک فلاش بک سریع به 9 سال قبل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! وااای خدای من .. اولین معلم دوره ی آمادگی حسن بود ! خانم *طا* سالها به دنبالش میگشتم و پیداش نمیکردم .. بنده ی خدا رو اینقدر در مدرسه محبی آزار دادند که رفت و هیچ اثری ازش نموند ! از آن دست معلمینی که تا آخر عمر فراموششون نمیکنی ! از همان معلم هایی که فقط در کارتون ها و فیلم ها میبینی ! 16 دانش اموز دوره ی آمادگی با انواع و اقسام معلولیت جسمی حرکتی حسی شنوایی و درخودمانده ، باورتون نمیشه ساعت 8 همه رو صف میکرد و با انرژی و شوق یکی یکی ورزششون میداد دست ها و پاهاشون رو برای نرمش حرکت میداد چنان موج عظیمی داشت انرژی این بانو که تمام وجود مادران رو غرق شور و نشاط میکرد . زنگ های تفریح سفره ی بزرگی می انداخت و خوراکی ها رو تقسیم میکرد .. زمان تدریس گروه بندی میکرد و هر گروه متناسب به توانایی تون مشغول انجام کار آموزشی میشد یک گروه مهره و حقله نخ میکرد و گروه دیگه با مکعب های برجسته ی بریل .. دیدن پیشرفت چندروزه ی بچه ها در یادگرفتن برای ما مادرانی که از چاله ی مهدکودک نابینایان درآمده بودیم بسیار لذت بخش بود . اما متاسفانه ایشان و روش ایشان مغضوب همکاران کوتاه نظرش شد و بعد از 16 روز تنش و آزار و تهمت های حیثیتی و ناروای ثابت نشده ایشان با قلبی ناراحت و چشمانی اشکبار مجبور به ترک بچه های ما شدند و دیگه ما هیچ خبری از ایشون نشنیدیم و حالا بعد از این همه سال باز هم همان صدای محکم و پر انرژی . چقدر خوب یادش بود همه ی بچه های کلاس رو و حتی حسن که بچه ی خیلی آرام و کم حرفی بود .یک ساعتی با ایشان مشغول صحبت شدم .

حدودای 10و نیم بود همچنان مهمان های آقای رئیس حضور داشتند . تا ایشان رفتند و نوبت ما رسید ساعت10 و45 دقیقه شده بود .. باز هم خوبه بیشتر منتظر نشدیم . نگران بچه هامون بودیم که 12 و نیم تعطیل میشدند و ما هنوز هیچ کاری نکرده بودیم .

بلاخره موفق شدیم ایشان رو ملاقات کنیم .. چقدر این اتاق من رو میشناخت برعکس مدیر سه هفته منصوب شده !! روی میز کنفرانس توده ی عظیمی از میوه های پوست کنده و شیرینی های خامه ایی بود . از موفقیت های تحصیلی حسن در مدرسه تلفیقی گفتم از معدل های بالایش .. فکر میکنید چی گفت ؟ با یک حالت عاقل اندرسفیهی خطاب به من و رو به مادرزهرا گفت یعنی شما فکر میکنید این نمرات پسرتونه ؟ این نمرات رو بهش دادند !!!! از کجا مطمئنی نمرات خودشه !؟ گفت من خودم 10 سال معلم تلفیق بودم و میدونم

واای پتک توی سر من میکوبید کمتر دردم میامد . از این همه …. زبونم بند اومده بود ! حتما ایشان در دوارن معلمی خودش همینطور به بچه های ما نمره داده .. من و امثال من از این نمرات بادآورده فرار میکردیم و حالا یکی از همین معلمین روبروی من نشسته و با زشتی میگه این نمره ها رو به بچه تون داده اند !!! مادرزهرا ادامه داد و درخواست مون رو گفت . گفت این قانونه و هیچ کاریش هم نیمشه کرد من چنین نامه ایی نمینویسم همچین چیزی نیست که شما میگیید  . مادرزهرا گفت نخیر آیین نامه ی جدید میگه معلم به مدارس ” دولتی و غیر دولتی”  تعلق میگیره و ما میدونیم به شما بخشنامه شده . گفت به هرحال من نمیتونم همچین نامه ایی بنویسم ، برید درخواستتون رو بنویسید بدید به اقای “قا” من نهایتا میخونم و امضا میکنم !! چه پز مدیریتی ! با یک تلفن میتونست شماره ی اون آیین نامه رو بگیره و نامه رو بنویسه و کار ارباب رجوعش رو راه بیندازه !

من در عجبم از این جنابان از آن آقای شماره ی 2 تا آن آقای شماره سه صفر که همگی میگویند : برای پرداخت حق التدریس معلم رابط خودتون اقدام کنید چون وضع مالی تون خوبه پس به آموزش و پرورش کمک کنید ! خدای من اگر در سازمان آموزش و پرورش از این نامردمی هاست پس در سایر ادارات و سازمان های ما چه خبر است .. اینجا که سالمترین ارگان ما به حساب میاد اینطوریه !! واااای به حال این مردم .. نه ، نه .. از خودم میگم .. که من رو لایق دیده اند چنین مدیرانی برای رفع و رجوع مشکلاتم بر سرکار بگذارند  !

میگه : شما که دارید 3 میلیون هزینه غیرانتفاعی رو میدید دیگه این 100 تومن حق التدریس معلم تون رو هم بدید و خلاص !!! فک کن … ماهی 200 تومن دارن مالیات از حقوق کارمندی مون کسر میکنند که آموزش و پرورش رایگان و خدمات شهروندی رایگان بگیرم ، باید 100 تومن دیگه هم بزارم رویش !! این 100 تومن پول زوره تو بگو یه قرون ! نمیدم . پول معلم بچه من کجاست ؟؟ در جیب امثال خاوری دیگر !! این که سئوال نداره ! حالا کی خسته ست ؟ : دوست ، یار ، رفیق ، خودی ، نه ناخودی و بیخودی و بیگانه !!

موضوع معلم رابط و پول و کتاب و درس و مشق نیست !! موضوع حقه که باید نوشتش “هق” و گریست .

دوست من که منع کردی از نوشتن که مهر سکوتم زدی از روی رفاقت .. ببخشید . سر من سبز نیست ، سه رنگ است .. به باد نمیرود به خاطر اینکه نقش دلم “ الله اکبر ” و ورد زبانم از تو حرکت از خدا برکت .

ساعت 13 و 30 دقیقه ظهر بود تا بلاخره موفق شدیم بعد از دوندگی 3 ساعته در سه طبقه ی ساختمان و بین چهار اتاق رئیس و وکیل و وصی و .. حرف شنیدن و کج خلقی و بی ادبی و فریاد شنیدن از آقای شماره 4 تا سه صفر اون اداره یک نامه بگیریم که میتوان در هر مجمع دفاع از حقوق بشر سیستم اموزشی حاکم رو زیر سئوال برد و محکوم کرد .

متن نامه با حذف تعریف تعارفات اداری :

با عنایت به بند (ه) و بند 3 صفحه 19 دستورالعمل ساماندهی نیروی انسانی به شماره یک ممیز هفتصد و ده مورخ 23 فروردین سال نود وزارت ، صرفا جهت تصدی مدیریت می توان یک نفر نیرو مامور (توپرانتز میگم فقط یک نفر مدیر ) نمود و نیروی آموزشی به مداری غیردولتی تعلق نمیگیرد .

لذا با توجه به بند 3 بخش دوم از فصل 3 دستور العمل ساماندهی یاد شده اختصاص نیروی رسمی بصورت موظف و غیر موظف به مدارس غیردولتی بصورت رابط فقط در صورت اعلام نیاز سیستم (هوشمند) بکفا امکان پذیر می باشد . که در حال حاضر این سیستم اعلام نیاز نمیدهد .

 زیرکانه در این نامه از ذکر آن بند معلم رابط به مدارس دولتی و غیر دولتی تعلق میگیرد خودداری کرده اند . خیلی راحت به علت کمبود نیروی انسانی تعدادی زیادی از دانش آموزان رو در منگه گذاشتند . بچه هایی که غیر از تحمل مشکلات جسمی شون محکومن به مورد قهر واقع شدن ! خیلی خنده داره که سیستم هوشمند بکفا محکوم ترینه !! آقای “ق” به تمسخر گفت برید بکفا رو درست کنید !در جواب تمسخرش گفتم آره مقصر مهندس کامیپوتری تونه ! میگویند وقتی نام مدرسه غیردولتی وارد سیستم میشه سیستم ارور میزنه !

چرا نیرو ندارید ؟؟ چرا استخدام ندارید ؟؟ به خاطر کمبود بودجه ؟؟ مگر این بودجه مملکت نیست که هزار هزار میلیارد میشه و میره تو جیب امثال خاوری و یدکی و تریلی و نفتکشی و .. چند روز پیش جناب وزیر اعلام کردند ما 3000 نفر نیروی متخصص آموزش استثنایی تربیت کردیم ، وقتی همکارانتون تکذیب کردند ما چی بگیم ؟ اصلا به من چه ربطی داره ؟ استخدام کنید !؟ میآیند و تمساح وارانه اشک میریزند و ادعای نگرانی میکنند ای داد ای هواار آمار دانش آموزان کم شد !! آدم میترکه از این همه ریا و دروغ !

مدیران میگویند کلاس های عادی ما معلم ندارد آن وقت ما بیاییم برای یک نفر غیرانتفاعی یک نفر نیروی آموزشی مون رو بزاریم ؟ آقا “مح” مدیر طرح و برنامه سازمان میگوید : ما معلم میفرستیم برای تدریس در مدارس استثنایی آن وقت با گریه برمیگردد و میگوید شوهرم گفته اگر بمانی در این مدرسه طلاقت میدهم چون افسرده شدی !! میگفت معلم ها حاضر نیستند بروند در استثنایی تدریس کنند ! گفتم بس که مدارس استثنایی شما آشغالدونیه ! حق دارند !! آقا “مح” که با شنیدن کلمه ی آشغالدونی به حالت قهر دیگه جواب من رو که با بچه ی خواب در بغل روز اول مهر جلوی تو اشک میریختم رو ندادی !! به جای در میان گذاشتن این کثیفی با من ه والد به مدرسه ت برس ، درمدرسه استثنایی شما نگران بچه ی 8 ساله م بودم مبادا دستمالی شود  .. برو و ببین در مدارس استثنایی چه اوضاع کثافت باری میگذره که معلم در آنجا افسرده میشه !؟ حق داره معلمت که از مدارس استثنایی فرار کنه .. حق داره ! اما خوش به حال معلمت که میتونه نیاد توی مدرسه ی فرزندانمان ! ما چه کنیم که مجبوریم بچه هامون رو توی اون آشغالدونی هایی که برای ما ساخته اید ببریم ؟!! فکر همکار خودتون هم اگر باشید مدارس استثنایی رو درست می کنید ، سخت نیست .. کمی به روحیه والدین و بچه ها برسید کمی کلاس آموزش خانواده مبنی بر رفتار درست با یک کودک معلول بگذارید .. کمی اطلاعات والدین رو بالا ببرید بعد ببینید آن دانش آموز خمیده ی که هرروز با صورتی چنگ خورده میآید چه خنده یی خواهد کرد ، آن والدین افسرده ی فراری از مدرسه چه انرژی به شما خواهند داد . کمی سرگرمی برای اون دانش آموز بیکار بگذارید ذره ایی ورزش ، ذره ایی اخلاق مداری رو اول به خودتون و بعد به بچه های ما آموزش بدید ، یک مشاور یک مسئول امور تربیتی یک کارشناس امور شادی بخش پرورشی نیاز مدارس ماست ! وقتی دانش آموز نابینا در دوران بلوغ نیاز به کمک های تربیتی شما داره نیستید ، وقتی فضا کثیف میشه نگران سلامتی اعصاب و روان همکارتونید ؟؟ بچه رو ول میکنید میچسبید به همکار !؟؟ بهتر است پیشنهادتون رو قبول کنم و گزارش بدم نالایقی تان را .. مگر دلتان نمیخواست بشینید در خانه مگر نگفتید خسته شدید !؟؟

روز بزرگداشت معلولین میشه همه تون نوبت میگیرید که با فرزندان ما عکس یادگاری بگیرید .. چقدر خوش عکسید ، خیلی شیکید روی دیوارهای اداراتتون ! خیلی شیکید به خدا !! از مدیریت و رسیدگی فقط ژستش را بلدید !

طبق این دستورالعمل از طرف وزارت خانه در تهران بزرگ 100 نفر دانش آموز استثنایی که در مدارس غیردولتی عادی با مشقت تحصیل میکنند از وجود معلم رابط محروم شده اند .

 

« مطالب قدیمی تر